يزد یادش بخیر چه سفری بود من و تو با مامانی و باباجون رفتیم یزد برای بله برون گلناز ولی بخاطر برف سنگینی که اومده بود یه سری از پروازها کنسل شدن و مجبور شدیم بیشتر پیش خاله آزیتا بمونیم ...
آخرين روزهاي يكي بودن این عکس رو تقریبا ١٠ روز قبل از بدنیا اومدنت توی خونه خاله بزرگی گرفتم به اين دنيا خوش اومدي این اولین عکسیه که توی این دنیای خاکی ازت گرفته شده اینم وقتیه که آوردنت پیش من و برای اولین بار توی بغلم بودی ...